مطالعه در رویکرد اکو کوچینگ – بخش اول کتاب تسلط بر چرخه بازار

این مطلب رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید

چرا مطالعه چرخه ها لازم است؟

در رویکرد کوچینگ تحلیلگر اقتصادی؛ سرمایه گذاری مساله آماده شدن برای آینده مالی است. امروزه یک اکو کوچ، سبدهای سرمایه گذاری را با امید انتفاع از وقایع احتمالی سال های پیش رو چینش می کند.

به طور کلی عده کمی از مردم می توانند درباره آینده کلان بیشتر بدانند و صرفا اگر به عنوان یک اکو کوچ بیش از سایرین بدانیم، پیش بینی هایمان به عملکردی بهتر از شاخص خواهند انجامید. به طور خلاصه چنانچه اطلاعات یکسان با سایرین داشته باشیم، آنها را یکسان تجزیه و تحلیل کنیم، به نتایج یکسان برسیم و آنها را به طور یکسان به کار ببریم، لزوما به عملکرد برتر دست نمی یابیم و ایجاد برتری دائمی در مراحل فوق به دلیل ارتباط آنها با آینده کلان بسیار دشوار است. در نتیجه بعید به نظر می رسد که تلاش برای پیش بینی آینده کلان، سرمایه گذاران را در ایجاد عملکرد برتر از شاخص ها یاری کند. اکو کوچ های بسیار کمی هستند که بر مبنای پیش بینی عوامل کلان عملکرد بهتری ارائه داده باشند.

عوامل کلان برای بیشتر افراد قابل درک نیستند یا به اندازه کافی یا به شکلی دائمی، دانستنی نیستند که بتوانند به عملکرد بهتر از شاخص منتهی شود. بنابراین، پیش بینی عوامل کلان به عنوان عامل اصلی موفقیت سرمایه گذاری را برای بیشتر سرمایه گذاران نفی می کنم و مسلما خودم هم عضوی از این گروه هستم.

باید وقت مفید خود را در سه زمینه کلی صرف کنیم:
1. تلاش برای درک دانستنی ها بیش از سایرین: اصول بنیادی صنایع، شرکت ها و اوراق بهادار
2. اهتمام به پرداخت هزینه مناسب برای انتفاع از درک عوامل بنیادی مذکور
3. درک محیط سرمایه گذاری و تصمیم گیری درمورد نحوه چینش راهبردی سبدهای سرمایه گذاری متناسب با محیط

از نظر من، بهترین روش چینش بهینه سبد سرمایه گذاری توسط اکو کوچ در یک زمان مشخص، به واسطه تصمیم گیری درمورد تعادل بین میزان تهاجمی و تدافعی بودن آن سبد حاصل می شود و بر این باورم که موازنه میان تهاجمی یا تدافعی بودن باید طی زمان، در پاسخ به تغییرات محیط سرمایه گذاری و وضعیت عناصر تشکیل دهنده چرخه ها تنظیم شود.

اگر عواملی که بر سرمایه گذاری تاثیر می گذارند منظم و قابل پیش بینی بودند، هر شخصی می توانست درمورد رویداد هایی صحبت کند که اتفاق خواهند افتاد. با اینحال اینکه در واقعیت چنین نیست به این معنی نخواهد بود که نمی توان برای آینده تدبیری اندیشید؛ بلکه می توانیم درمورد رویداد هایی که ممکن است اتفاق بیافتند یا باید اتفاق بیافتند و احتمال وقوع آنها صحبت کنیم. اینها همان مواردی هستند که آنها را تمایلات می نامم.

نباید به آینده به عنوان یک نتیجه واحد و ثابت از پیش تعیین شده و قابل پیش بینی نگریست، بلکه لازم است آینده را گستره ای از رویداد های ممکن در قالب تابع توزیع احتمالات در نظر بگیریم. توابع توزیع احتمالات دیدگاه افراد درمورد تمایلات را منعکس می کنند. اما همچنان باید به خاطر داشته باشیم که حتی در صورتی که احتمالات را به درستی محاسبه کرده باشیم، به این معنی نیست که می دانیم در آینده چه رخ خواهد داد. زیرا فرآیندی که به انتخاب یک نتیجه می انجامد، نه تنها از احتمالات بلکه از تصادفی بودن نیز تاثیر می پذیرد. ممکن است بدانیم به طور میانگین انتظار چه نتیجه ای را داشته باشیم، اما شاید میانگین نتایج با آنچه واقعا تحقق خواهد افتاد هیچ ارتباطی نداشته باشد.

بیشتر مردم تصور می کنند راه و رسم مواجهه با آینده این است که دیدگاه خودشان درمورد رویداد های آینده را با استفاده از یک تابع توزیع احتمالات، به قاعده تبدیل کنند. من فکر می کنم در اینجا با دو الزام مواجه هستیم. علاوه بر برخورداری از دیدگاه مناسب نسبت به رویداد های آتی، افراد باید احتمال اثبات درستی دیدگاه خود در آینده را نیز در نظر بگیرند. برخی رویداد ها را می توان با ضریب اطمینان قابل توجهی پیش بینی کرد اما نکته اینجاست که با همه پیش بینی ها نباید طوری رفتار کرد که گویی احتمال وقوع شان یکسان است.

به طور کلی سرمایه گذار متوسط به طور کامل ماهیت و اهمیت چرخه ها را درک نمی کند، به اندازه ای سابقه ندارد که چرخه های زیادی را تجربه کند، محیط سرمایه گذاری را به صورت وقایع مجزا می بیند و مهم تر از همه اهمیت چرخه ها و عواملی را درک نمی کند که می توانند درمورد نحوه عملکرد مناسب به وی آگاهی دهند.

اما یک اکو کوچ حرفه ای به چرخه ها توجه ویژه ای دارد. و به این نکته واقف است که به نظر می رسد الگوهای گذشته تکرار شونده هستند، موقعیت خود در چرخه های مختلف و بااهمیت را حس می کند و می داند این موارد بر عملکرد او تاثیر می گذارند. این امر او را قادر می سازد تا درمورد چرخه ها و موقعیت خود در آنها قضاوت مفیدی داشته باشد.

به طور مشخص یک اکو کوچ حرفه ای این سوالات را از خود دارد :

  • آیا به ابتدای یک روند صعودی نزدیک هستیم یا در مراحل پایانی آن قرار داریم؟
  • اگر چرخه معینی برای مدتی در حال صعود بوده باشد، آیا انقدر پیشروی کرده که اکنون در محدوده خطرناکی قرار گرفته باشیم؟
  • آیا رفتار سرمایه گذاران نشان می دهد که آنها به واسطه طمع هدایت می شوند یا ترس؟
  • آیا به نظر می رسد سرمایه گذاران ریسک گریزی مناسبی دارند یا به طرز احمقانه ای ریسک پذیر هستند؟
  • آیا در نتیجه رویداد های چرخه ای، بازار بیش از حد داغ شده یا سرد و ارزان است؟
  • روی هم رفته، آیا موقعیت فعلی ما در یک چرخه تلویحا ایجاب می کند که تدافعی عمل کنیم یا تهاجمی؟

همزمان با تغییر موقعیت ما در چرخه ها، شانس نیز تغییر می کند. اگر موضع سرمایه گذاری مان را همگام با این تغییرات تنظیم نکنیم، نسبت به چرخه ها منفعلانه عمل کرده ایم. اما اگر درباره چرخه ها بینشی نسبی داشته باشیم، می توانیم احتمال برد خود را افزایش دهیم.

نظرات