مطالعه در رویکرد اکو کوچینگ – بخش سوم کتاب تسلط بر چرخه بازار

این مطلب رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید

فصل پنجم : مشارکت دولت در چرخه اقتصادی

در دانش اکو کوچینگ؛ قدرت بالای چرخه های اقتصادی نامطلوب تلقی می شود. قدرت بیش از حد این چرخه می تواند آتش تورم را بر افروزد و اقتصاد را به چنان اوجی برساند که رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر شود. از طرف دیگر، ضعف بیش از حد آن می تواند سودآوری شرکت ها را کاهش دهد و مردم را از کار بیکار کند. بنابراین مدیریت چرخه ها بخشی از وظایف مسئولان بانک های مرکزی و مقامات خزانه داری است. در واقع مهم ترین شکل مشارکت دولت، تلاش های بانک های مرکزی و خزانه داری های ملی برای کنترل و تاثیرگذاری بر فراز و فرودهای چرخه های اقتصادی است.

در ابتدا بانک های مرکزی به چاپ پول مشغول بودند که بعد ها به کنترل تورم روی آوردند. چرا که ثابت شده است تورم جوانب سودمند گوناگونی و تا حد زیادی اجتناب ناپذیری دارد.

گاهی اوقات، مجموعه شرایطی مشخص موجب ایجاد تورم می شوند و همان شرایط یکسان در زمان های دیگر به تورم بیشتر یا کمتر یا اصلا به تورم صفر می انجامند؛ اما به طور کلی تورم، نتیجه حرکت صعودی قدرتمند چرخه اقتصادی شناخته می شوند. وقتی تقاضا نسبت به عرضه افزایش یابد می تواند به تورم ناشی از کشش تقاضا بیانجامد. وقتی قیمت عوامل تولید افزایش می یابد، به تورم ناشی از بهای تولید منجر شود. و وقتی ارزش پول کشور وارد کننده نسبت به پول کشور صادرکننده کاهش می یابد، قیمت کالاهای صادر کننده در کشور وارد کننده افزایش می یابد.

از آنجا که تورم، حاصل قدرت اقتصادی است، کوشش بانکداران مرکزی برای کنترل آن به تلاش برای کاهش تحرک اقتصادی است. این تلاش ها می توانند شامل کاهش عرضه پول، افزایش نرخ بهره و فروش اوراق بهادار باشند. البته مشکل این است که چنین اقداماتی، انقباضی هستند و می توانند هدف کنترل تورم را محقق کنند، اما همچنین می توانند رشد اقتصاد را مهار کرده و منجر به نتایجی شوند که منفعت کمتری دارند.

از طرفی هم به بانکداران مسئولیت افزایش اشتغال را نیز محول کرده اند. بنابراین برای ایجاد اشتغال بانکداران نیازمند یک جامعه با اقتصاد قوی هستند. پس بانکداران برای تقویت اقتصاد مشغول به سیاست های انبساطی مثل سیاست های تسهیل کمی شدند.

نتیجه نهایی این است که بیشتر بانکداران مرکزی دو مسئولیت اصلی دارند؛ محدود کردن تورم که مستلزم مهار رشد اقتصادی و حمایت اشتغال است. به عبارت دیگر مسئولیت های دوگانه آنها در تقابل با یکدیگر هستند و ماموریت آنهایت مستلزم ایجاد تعادلی با دقت و حساب شده است.

روند صعودی اقتصادی موجب تقویت اشتغال می شود و می تواند در نهایت منجر به ایجاد تورم شود و در طرف مقابل هم انقباض این روند می تواند مانع تورم و اشتغال شود. بنابراین مسئولان بانکهای مرکزی وظیفه دارند که رفتارهای چرخه ای خنثی کننده مناسبی داشته باشند. یعنی محدود کردن شدت چرخه ها از طریق کند کردن اقتصاد با هدف کنترل تورم و تحریک اقتصاد در زمان ایستایی  رکود با هدف حمایت از اشتغال

دولت ها: ابزار های اصلی دولت ها برای مدیریت چرخه اقتصادی، سیاست های مالی را در بر می گیرند که در درجه اول، متوجه مالیات و مخارج دولت هستند . بنابراین وقتی دولت ها می خواهند اقتصاد کشورهای خود را تحریک کنند می توانند مالیات را کاهش دهند و مخارج دولت را افزایش دهند تا در مجموع پول بیشتری برای خرج کردن و سرمایه گذاری در دسترس باشد.

از طرف دیگر، وقتی دولت ها فکر می کنند که اقتصاد آنقدر سریع در حال رشد است که در معرض ریسک رونق بیش از حد قرار دارد، می توانند مالیات را افزایش دهند یا مخارج خود را کاهش دهند که به کاهش تقاضا در اقتصاد بیانجامد.

فصل ششم –  چرخه سودآوری

در رویکرد اکو کوچینگ؛ سود شرکت ها نیز چرخه ای را دنبال می کند که تحت تاثیر چرخه اقتصادی است، اما به مراتب بیشتر از کل اقتصاد نوسان می کند. بنابراین سود شرکتی متغیرتر از تولید ناخالص داخلی است.

فروش در برخی صنایع به چرخه اقتصادی واکنش نشان می دهد و در برخی دیگر اینگونه نیست :

  • فروش مواد صنعتی خام و قطعات ، مستقیما به چرخه اقتصادی واکنش نشان می دهند. وقتی کسب و کارها مجموعا تولید خود را افزایش می دهند مواد صنعتی خام بیشتری مصرف می شود.
  • مایحتاج روزانه نسبت به چرخه اقتصادی چندان حساس نیست. به طور کلی مردم بدون در نظر گرفتن آنچه در اقتصاد می گذرد، مایحتاج روزانه خود را تهیه و مصرف می کنند.
  • تقاضا برای کالاهای مصرفی ارزان قیمت مانند لباس های ساده و … چندان متغیر نیست. در حالی که ممکن است تقاضا برای کالاهای لوکس بسیار متغیر باشد.
  • خرید کالاهای بادوام گران قیمت مانند ماشین و خانه نسبت به چرخه اقتصادی به شدت واکنش نشان می دهد.
  • به طور کلی تقاضا برای خدمات روزمره پرنوسان نیست.
  • همچنین برخی عوامل تحت تاثیر تحولات غیر چرخه ای قرار دارند، به عنوان مثال تقاضا برای تلفن های همراه و لپ تاپ های جدید به کاهش قیمت، معرفی محصولات جدید و بهبود فناوری واکنش نشان می دهد.

 فصل هفتم – آونگ روانشناسی سرمایه گذار اکو کوچ

در رویکرد اکو کوچینگ ؛نوسانات احساسی/روانشناسی تاثیر شدیدی بر چرخه های اقتصادی و سودآوری شرکتی دارند. این نوسانات نقش به­­سزایی در ایجاد فراز و نشیب های جهان سرمایه گذاری به خصوص در کوتاه مدت را ایفا می کنند.

وقتی بازدهی سهام برای مدتی بسیار فراتر از مقدار متوسط خود باشد، به احتمال قوی در آینده اثبات خواهد شد که این بازدهی مازاد بوده و بخشی از انتظارات مثبت از عملکرد آتی را منعکس می کند که باعث پرریسک شدن سهام می شود؛ یعنی می توان در اینده نزدیک منتظر یک اصلاح نزولی بود.

گاهی افراد حس خوبی دارند و منتظر وقوع اتفاقات مثبت هستند، در چنین مواقعی حریص می شوند و بر کسب درآمد و پول از بازارها متمرکز می شوند. حرص و طمع آنها باعث می شود برای سرمایه گذاری رقابت کنند و تقاضای بالا برای خرید به بالا رفتن قیمت دارایی ها و صعود بازارها می انجامد. اما در مواقع دیگر حس و حال خوبشان کمتر است و انتظارات منفی دارند. در چنین حالتی ترس غالب می شود و ترس از دادن پول بر مردم غلبه می کند و باعث اجتناب از خرید می شود.

طمع و ترس آشکار ترین طیف روانشناسی و احساسی است که سرمایه گذاران در طول آن در نوسان اند و از بسیاری جهات، گویاترین طیف نیز به شمار می رود. زیر بنای نوسان میان ترس و طمع، نوسان میان سرمستی و افسردگی است.

اکو کوچ حرفه ای، برای اینکه بتواند اقدامات فوق را در پیش گیرد باید تعادل مناسبی میان ترس و طمع برقرار کند. همگان احساسات را درک می کنند، اما سرمایه گذار برتر، تعادل میان این دو عنصر متضاد را حفظ می کند.

  • افراد اندکی همیشه رفتار باثبات و غیر احساسی دارند.
  • سرمایه گذاران بسیار کمی هستند که می توانند نقطه میانه­ی تعادل بین طمع و ترس را تعیین کنند و در زمان رخداد تحولات مثبت و منفی در آن نقطه بمانند.
  • بیشتر سرمایه گذاران بین طمع در زمان خوش بینی و ترس در زمان بدبینی در نوسان هستند.
  • بیشتر افراد در زمان نادرست بین این دو موقعیت نوسان می کنند و پس از اینکه پیدایش تحولات مثبت به افزایش قیمت ها منجر می شود، حریص تر می شوند؛ همچنین، پس از اینکه پیدایش تحولات نفی به کاهش قیمت ها می انجامد، ترسوتر می شوند.

بازارها ، زمانی رشد می کنند که رویداد ها مثبت هستند و روانشناسی سرمایه گذاران مثبت گرایانه است و وقتی سقوط می کنند که رویداد ها منفی بوده و روانشناسی منفی گرایانه است.

نظرات